سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : امیر عظیمی
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قالب شعر : مخمس

بـاز هـم اهل ولا بـادۀ مـسـتـانـه زدنـد            لب خود را به لب ساغر و پیمانه زدند

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند            آســمـان بــار دگــر نـیّــر بــدر آورده


لـیـلـۀ قـدر عــلـی ســورۀ قــدر آورده

ای که از جانب معشوق نظر می‌طلبی            تو که از عشق علی، شاه نجف، جان به لبی

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی            آن شب قـدر که این تـازه براتـم دادند

با «حسن» گـفـتـنم از نار نجاتم دادند

با حسن، ماه خدا عطر کرامات گرفت            رمضانم به خودش رنگ مناجات گرفت

مـادرش هم لـقب مادر سـادات گرفت            پسر فـاطمه و باب نـجات است حسن

هم دعا هست حسن، هم صلوات است حسن

اولین ماحصل وصل دو دریا حسن است            نـوۀ ارشد پـیـغـمـبـر طاها حسن است

پـسر شیرخدا، زادۀ زهـرا حسن است            نسب اندر نسبش وصل به نور ثـقـلین

عشق زهرا و علی، زینب کبری و حسین

این حسن کیست که کرسی فلک منبر اوست            روزی خلق خـداوند به زیر پَر اوست

دست رزاق، همان دست کرم پرور اوست            او بـرای کــرم عـبـدالَله و قـاسـم دارد

ابر جود است و سرِ شیعۀ خود می‌بارد

او که از لـقـمـۀ خود بر فـقـرا بخشیده            بارها ثـروت خود را به گـدا بخـشـیده

ناسزا گـفت به او خصم خـدا، بخشیده            پس خدایش چقدر جرم و خطا می‌بخشد

شیعیان را، به حسن، روز جزا می‌بخشد

مـا گـدائـیـم، دخـیــلان درِ خـانـۀ شـاه            صاحب خانه حسن، یوسف و ما چشم براه

کوچه بند آمده از حُـسن جـمالش والله            کور بادا ز رخش چشم همه شیطان‌ها

لَـعَـنَ الـلـهُ عــلــی آل أبـی‌سـفـیــان‌هـا

اسم مـولام همانند عـسل شیـرین است            ذکر او حیّ علی خیرالعمل، شیرین است

یاد جنگ آوری‌اش روز جمل، شیرین است            در جمل تا پسر شیر خـدا «یاهو» زد

فتـنه تسلیم شد و روبروی‌اش زانو زد

کوثر جان من اینست "حسن هرچه که گفت"            حرف قرآن من اینست"حسن هرچه که گفت"

دین و ایمان من اینست"حسن هرچه که گفت"            بنویـسید حسن مکـتب و آیین من است

حسنی مذهبم و حُبّ حسن دین من است

او نیازی نه به یار و نه به لشگر دارد            تا که سـردار چـو عـبـاس دلاور دارد

یک حسین بن عـلی، مـاه بـرادر دارد            غـربت او، به خـدا اندکیِ یاور نیست

نه؛ غریبی حسن از طرف همسر نیست

غربت اینست: که با ضرب لگد در افتاد            کوچه‌ای ... نقشۀ صیاد... کبوتر افتاد

مـادری بود حسن، دیـد که مـادر افتاد            آه... ای مرد ستمگر برو از کوچۀ ما

مادرم را نزن آخر... برو از کوچۀ ما

نقد و بررسی